- اي خدا نشانه ها و پديده هاي آفرينش فهرستي از جمال و كمال تو هستند.
2- مغرب ادبارها ( گرفتاري ها و بدبختي ) نشانه ي قهر و خشم تو و مشرق اقبال ها (خوشبختي ها ) نشان دهنده ي لطف توست .
3- اي خدا گناهان ما از ميزان بخشش تو نمي كاهد همان طور كه آيينه از زشتي تصوير تغييري نمي كند .
ادامه مطلب...
الف: معني و مفهوم شعر و نثر.
- بيت ها و عبارت هاي زير را به نثر ساده و روان برگردانيد.
1- همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی/ همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی (5/.)
ادامه مطلب...
به نام خدا آزمون مستمر درس زبان و ادبیات فا رسی سال چهارم دبیرستان : نام ونام خانوادگی: وقت: 70دقیقه آبان 1391 |
|
الف:معني و مفهوم بيت ها وعبارت هاي زير را بنويسيد.6نمره |
|
1- در نيابد حال پخته هيچ خام |
|
2- شماريت با من ببايد گرفت بدان تا جهان ماند اندر شگفت |
|
3- گوشم به را تا كه خبر مي دهد ز دوست صاحب خبر بيامد و من بي خبر شدم |
|
4- توسني كردم ندانستم همي كز كشيدن تنگ تر گردد كمند |
|
ادامه مطلب...
درس اول (نی نامه)
1- گوش كن كه نی ( مولانا )چگونه حكايت مي كند و از جدايي خود از عالم معنا گلايه و شكايت دارد.
2- از آن زمان كه مرا از عالم معنا جدا كرده اند همه ي هستي از فرياد من ناله سر داده اند .
3- براي بيان در اشتياق ، شنونده اي مي خواهم كه دوري از حق را ادراك كرده و دلش از درد و داغ فراق سوخته باشد .
4- هر كس كه از وطن اصلي خود ( بازگشت به سوي خدا ) دور شده باشد، دوباره خواهان بازگشت به آن جاست .
5- من ناله ي عشق به حق را براي همه سر دادم و سالكان ( رهروان راه حق ) و غير سالكان ( دور افتادگان از حق) همنشين شدم
6- هر كسي در حدّ فهم خود با من همراه و يار شد اما حقيقت حال مرا در نيافت .
7- اَسرار من در ناله هاي من نهفته است اما چشم و گوش ظاهري نمي تواند راز و حقيقت اين ناله را دريابد . ( تنها با چشم و گوش دل ميتوان آن را ادراك كرد .)
8- گرچه جان، تن را ادراك مي كند و تن از جان آگاهي دارد و هيچ يك از ديگري پوشيده نيست اما توانايي ديدن جان به هيچ چشمي داده نشده است .
ادامه مطلب...
هر حرکت و جنبشی در اصل از جانب خداوند است:1- - ز یزدان دان، نه از ارکان، که کوته دیدگی باشد که خطّی کز خرد خیزد، تو آن را از بنان بینی - ما به دریا حکم طوفان می دهیم ما به سیل و موج فـــرمان می دهیم - رودها از خود نه طغیان می کنند آن چه می گوییم ما، آن می کننــد - نقش هستی نقشی از ایوان ماست خاک و باد و آب، سرگردان ماست - سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت زآتش ماسوخت،هرشمعی که سوخت - ما چو چنگیم و تو زخمه می زنـــی زاری از مـا نـی تـــو زاری می کنـی - ما چـو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست - ما چو شطرنجیم اندر برد ومات برد ومات ما ز تست ای خوش صفات - روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت بی تو اگر سـرخ بود از اثر غازه شود - آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
ادامه مطلب...
الف) قافیه(5/2نمره)
با توجه به بیت زیر به سوالات داده شده پاسخ دهید.
«اگرآن ترک شیرازی بدست آرددل مارا به خال هندویش بخشم سمرقندوبخارارا»
الف)واژه های قافیه را بنویسید.(5/.)
ب)حرف یا حروف اصلی قافیه را بنویسید (25/.
ج)قافیه مطابق با کدام قاعده است؟(25/.) 1
قافیه کردن کدام جفت از واژه ها نادرست است؟(5/.)
الف)مهربان،پاسبان ب)تمثالگر،خوبتر ج)آبدار،پایدار د)مُمکنات،مُشکلات 2
تکرار واژه های قافیه در شعر در چه مواردی اشکال ندارد؟(5/.) 3
چه زمانی می توان کلمات«رفت»و«گُفت»را با هم هم قافیه قرارداد؟(5/.) 4
ب) عروض:(5/7نمره
ادامه مطلب...
الف:معنی و مفهوم اشعار و عبارات زیر را بنویسید. |
|
1- در نیابد حال پخته هیچ خام |
5/0 |
2- شماریت با من بباید گرفت بدان تا جهان ماند اندر شگفت |
75/0 |
3- بدان گه که شد پیش کاووس باز فرود آمد از اسب بردش نماز |
75/0 |
4- همی کند سودابه از خشم موی همی ریخت آب وهمی خست روی |
5/0 |
5- خروشیدو برجست لرزان ز جای بدرید و بسپرد محضر به پای |
ادامه مطلب...
قلب مادر 1- معشوقه به عاشق خود گفت که: مادر تو با من ناسازگاری (جنگ) می کند. 2- هر جا و هر وقت من را می بیند چین به پیشانی و ابرو می اندازد و به من با خشم اخم می کند. 3- مادرت با نگاه خشم آلود خود گویی تیری به دل نازک من می زند.
ادامه مطلب...
اشارت صبح 1- رعد و برق در مقابل شوق و اشتیاق من شراره ای (شعله ای) بیشتر نیست و شعله در مقابل من مانند کودکی سوار بر نی است. 2- آرزوهای دنیا (ثروت ، قدرت و ...) و آخرت برای من مانند گرد و غبار کف پایم بی ارزش هستند.
ادامه مطلب...
کیش مهر 1-من بارها گفته و باز هم می گویم که دین و آیین من مهرورزی و محبت. 2-در آیین مهرورزی پرستش در حالت مستی است و انسانهای هوشیار جزو این گروه نیستند. 3-عاشقان به فکر شادی ، راحتی ، خوابیدن و خوردن نیستند. 4-انسانهای عاشق (گرفتار عشق) داغ عشق در سینه دارند و گریانند.(برای عشق خود اشک می ریزند.)
ادامه مطلب...
مجنون عیب جو 1- روزی انسان فضول و عیب جویی به مجنون گفت: معشوقی زیباتر از لیلی برای خود پیدا کن. 2- اگر چه لیلی در نظر تو مانند حوری(زن بهشتی) زیباست اما سراسر وجود او عیب و نقص و زشتی است. 3- مجنون از سخنان انسان فضول خشمگین شد و در حالی که با خشم می خندید به او گفت: 4- اگر با چشمهای مجنون، لیلی را ببینی، سراسر وجود او را زیبایی و خوبی خواهی دید.
ادامه مطلب...
معنی غزل دولت یار سال چهارم دبیرستان
- روز جدایی و شب فراق (دوری) دوست به پایان رسید .فالی گرفتم و دیدم کارها به سامان می شود و اوضاع مساعد خواهد شد.
ادامه مطلب...
غزل اکسیر عشق وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف سعدی – سبک عراقی
ادامه مطلب...
درس اول (نی نامه) 1- گوش کن که نی ( مولانا )چگونه حکایت می کند و از جدایی خود از عالم معنا گلایه و شکایت دارد. 2- از آن زمان که مرا از عالم معنا جدا کرده اند همه ی هستی از فریاد من ناله سر داده اند . 3- برای بیان در اشتیاق ، شنونده ای می خواهم که دوری از حق را ادراک کرده و دلش از درد و داغ فراق سوخته باشد . 4- هر کس که از وطن اصلی خود ( بازگشت به سوی خدا ) دور شده باشد، دوباره خواهان بازگشت به آن جاست .
ادامه مطلب...
« کاوه ی دادخواه» 1- وقتی که جمشید مغرور شد و خود را خدا خواند شکست خورد و اوضاع دگرگون شد.(تغییر کرد.) 2- آن انسان سخن گو (نکته گوی) باهوش بسیار زیبا گفته: زمانی که به قدرت رسیدی بیشتر خداوند را عبادت کن و بنده ی او باش.(به فرامین او عمل کن) 3- هر کس که نسبت به خداند ناسپاسی کند از همه چیز و همه کس می ترسد و ضربه می خورد. 4- روزگار جمشید تیره و تار شد و از پادشاهی برکنار شد.
ادامه مطلب...
« کاوه ی دادخواه» 1- وقتی که جمشید مغرور شد و خود را خدا خواند شکست خورد و اوضاع دگرگون شد.(تغییر کرد.) 2- آن انسان سخن گو (نکته گوی) باهوش بسیار زیبا گفته: زمانی که به قدرت رسیدی بیشتر خداوند را عبادت کن و بنده ی او باش.(به فرامین او عمل کن) 3- هر کس که نسبت به خداند ناسپاسی کند از همه چیز و همه کس می ترسد و ضربه می خورد. 4- روزگار جمشید تیره و تار شد و از پادشاهی برکنار شد.
ادامه مطلب...
درفش کاویانی ضحاک پادشاه تازی انسانی ناپاک بود. او برای این که دو ماری که بر شانه اش روییده بودند را سیر نگهدارد، هر روز مغز دو انسان را به آنها می داد. او شبی در خواب دید که پسر جوانی با گرز بر سر او می کوبد. یک پیشگو به او گفت این پسر فریدون نام دارد. ضحاک هرچه به دنبال فریدون گشت او را پیدا نکرد. بنابراین به راه حلی فکر کرد. راه حلش این بود که گواهی ای بنویسد و همه بزرگان آن را امضا کنند. براساس این گواهی ضحاک به جز نیکی کاری نکرده است و حرفی جز به راستی نزده است. همه بزرگان به ناچار این گواهی را امضا کردند. اما ناگهان صدای داد و فریاد کسی از بیرون به گوش رسید. وی کاوه آهنگر نام داشت که درفش کاویانی او در تاریخ مشهور است. ...
ادامه مطلب...
صفحه قبل 1 صفحه بعد