کلیه کنایه های درس ادبیات فارسی دوم دبیرستان (قسمت اول)
هم اندیشی زبان و ادبیات پارسی
هم اندیشی ادبیات فارسی(رضا رشیدی)
نگارش در تاريخ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, توسط رضا رشیدی

کنایه های درس اول

درس الهی:

مهر او بلانشینان را کشتی نوح است، کشتی نوح بودن: کنایه از «نجات بخشی»

الهی عبدا... عمر بکاست، عمر بکاست: کنایه از پیرشدن

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را، سایه ی هما برسر کسی افکندن: کنایه از خوشبخت و سعادتمند نمودن کسی

برو ای گدای مسکین درخانه ی علی زن؛ درخانه ی کسی زدن: کنایه از طلب کردن چیزی

که علم کند به عالم شهدای کربلا را؛ علم کردن: کنایه از مشهور و زبان زد نمودن

چو علی که می تواند که به سر برد وفا را؟ به سر بردن وفا: کنایه از به پایان رساندن شرط وفاداری، تا به آخر وفادار ماندن

که زجان ما بگردان ره آفت قضا را؛ راه گرداندن: کنایه از دور کردن

درس دوم:

کنایه های شعر رستم و اشکبوس:

سرهم نبرد اندر آرد به گرد؛ سر به گرد آورد: کنایه از کشتن و نابودی و شکست دادن

بپیچد زوروی و شد سوی کوه؛ روی پیچیدن: کنایه از فرار کردن، روی برگرداندن

که رهام را جام باده ست جفت؛ جام باده جفت کسی بودن: کنایه از اهل بزم و تفریح و عیش و نوش بودن

کمان به زه را به بازو فکند؛ کمان به زه: کنایه از کمان آماده

هماوردت آمد مشو بازجای؛ مشو بازجای: کنایه از اینکه فرار نکن، بایست

عنان را گران کرد و او را بخواند؛ عنان گران کردن: کنایه از توقف و ایستادن

تن بی سرت را که خواهد گریست: کنایه از کشته شدن رستم

چه پرسی کزین پس نبینی توکام؛ کام ندیدن: کنایه از به آرزو و هدف نرسیدن

سر سرکشان زیر سنگ آورد؛ سربه سنگ آوردن: کنایه از کشتن و نابودی

بدو روی خندان شوند انجمن؛ روی خندان شدن: کنایه از مسخره کردن و ریشخند

ببین تا هم اکنون سرآری زمان؛ سرآمدن زمان: کنایه از فرارسیدن مرگ

کمان را به زه کرد و اندر کشید؛ کمان را به زه کردن: کنایه از آماده نمودن کمان

تنی لرز لرزان و رخ سندروس؛ رخ سندروس شدن: کنایه از ترسیدن .

تنی لرزلرزان : کنایه از ترسیدن

سپهر آن زمان دست او داد بوس؛ دست کسی را بوسیدن: کنایه از تشکر و قدردانی

ببار باده که بنیاد عمر بر باد است؛ بر باد بودن چیزی: کنایه از سست و بی دوام و ناپایدار بودن

کنایه های درس سوم:

حمله ی حیدری:

دلیران میدان گشوده نظر/ که بر کینه اول که بندد کمر ؛ نظر گشودن: کنایه از دقیق شدن، بدقت دنبال کردن موضوع

کمربستن: کنایه از آماده شدن

برانگیخت ابرش برافشاند گرد؛ گرد برافشاندن: کنایه از باشتاب حرکت کردن

بیامد به دشت و نفس کرد راست؛ نفس راست کردن: کنایه از نفس عمیق کشیدن

همه برده سردر گریبان فرو؛ سردر گریبان فروبردن: کنایه از ترسیدن و نیز شرمندگی و سکوت

در صلح بستند بر روی هم: کنایه از آغاز جنگ و از میان رفتن صلح و آشتی

فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ؛ رنگ باختن: کنایه از ترسیدن

نخست آن سیه روز و برگشته بخت؛ سیه روز و برگشته بخت: کنایه از بیچاره و بدبخت

چو ننمود رخ شاهد آرزو» کنایه از اینکه همدیگر را شکست ندادند، به آرزویشان نرسیدند.

که شد ساخته کارش از زهر چشم؛ کارش ساخته شد: کنایه از اینکه روبه نابودی  شکست رفت، کارش تمام شد، شکست خورد و نابود شد.

پی سربریدن بیفشرد پا؛ کنایه از مصمم کردن- تلاش کردن. سربریدن: کنایه از کشتن و نابودی

چوشیر خدا راند برخصم، تیغ/ به سرکوفت شیطان دو دست دریغ. دست برسر کوفتن: کنایه از افسوس و حسرت خوردن

تیغ راندن: کنایه از نبرد و مبارزه

پرید از رخ کفر در هند رنگ؛ رنگ پریدن : کنایه از ترسیدن= رنگ باختن

درآورد از پای، بی سرتنش؛ از پای درآوردن: کنایه از ساقط نمودن، از میان بردن

چو غلتید در خاک آن ژنده فیل/ بزد بوسه بردست او جبرئیل؛ در خاک غلتیدن: کنایه از کشته شدن، مردن-

بوسه بردست زدن: کنایه از تشکر و قدردانی

در غزا بر پهلوانی دست یافت؛ دست یافت: کنایه از پیدا کردن

گفت: من تیغ از پی حق می زنم؛ تیغ زدن: کنایه از جنگیدن

درس چهارم:

کنایه های درس بچه های آسمان

نگاه علی روی کلمه ی کفش ورزشی خشک می شود:کنایه از خیره ودقیق شدن

بار فقر را بدوش کشیدن: کنایه از تحمل فقر و تنگ دستی

تنگ دستی: کنایه از نداری و فقیری

خواب بودی: کنایه از ندانستن و نفهمیدن

از نفس می افتد: کنایه از خستگی فراوان- درماندگی و ناتوانی

پاهای بی رمق علی دوباره جان می گیرد: کنایه از توانا و قدرتمند شدن

پاهای علی جان می گیرد: کنایه از توانمند و تواناشدن

علی نقش زمین است: کنایه از برزمین افتادن

از نگاه علی همه چیز رنگ باخته است: کنایه از بی ارزش شدن

زیرچشمی: کنایه از پنهانی

اشک در چشمانش حلقه زده است: کنایه از آمادگی برای گریستن

علی در جا خشک می شود: کنایه از غم و اندوه

دلش بروی بسوخت: کنایه از ترحم و غم و اندوه

درس پنجم:

کنایه های کباب غاز:

در میان گذاشتن: کنایه از مطرح نمودن – نظر خواهی کردن

جلوشان درآیی: کنایه از تلافی کردن

خط بکس: کنایه از نادیده بگیر- صرف نظر کن

سماق مکیدن: کنایه از بی بره ماندن- به بطالت گذراندن- انتظار بیهوده کشیدن

پایی می افتد: کنایه از پیش آمدن موقعیت- ایجاد فرصت

شکم را صابون زدن: کنایه از دل خوش کردن- منتظر حادثه و واقعه ی خوب ماندن- به خود وعده دادن

ساعت شماری کردن: کنایه ازمنتظر ماندن

روبه راه شدن: کنایه از مهیا و آماده شدن

آسمان جل: کنایه از فقیر و بی چیز

بی دست و پا: کنایه از بی عرضه و ناتوان

شر کسی را از سرکندن: کنایه از خلاص و رها شدن

کش رفتن: کنایه از دزدیدن

خاک به سر شدن: کنایه از بدبختی و بیچارگی

سر به مهر: کنایه از سربسته= دست نخورده

هیچ بروبرگرد نداشت: کنایه از اینکه قطعی و حتمی بود.

دست و پا کردن: کنایه از تهیه و فراهم کردن

شکستن گردن: کنایه از نابود کردن- کشتن - شکست دادن

کشف آمریکا و شکستن گردن رستم: کنایه از کار بسیار سخت و دشوار

از دستش ساخته است: کنایه از عهده برآمدن- توانایی داشتن

چند مرده حلاج بودن: کنایه از توانایی داشتن و از عهده برآمدن

زیرسنگ چیزی را پیدا کردن: کنایه از انجام یک کار سخت و دشوار

سرخ و سیاه شد: کنایه از خجالت کشیدن- شرمنده شدن

قید غاز را باید شد: کنایه از منصرف شدن

خاک برسر ریختن: کنایه از چاره اندیشی

خودتان را بزنید به ناخوشی: کنایه از اینکه خود را بیمار و ناخوش نشان بدهید= تمارض

بچه قنداقی: کنایه از ساده لوحی- کوتاه بینی

پاپی شدن: کنایه از در امری اصرار ورزیدن

تا حسابش را دستش بدهیم: کنایه ازمجازات کردن و کیفر دادن

هزار سال به این سالها برسید: کنایها ز اینکه عمرتان طولانی شود و وضع و حال و روزگارتان بهتر ازگذشته ود.

دست به غاز زدن: کنایه از اقدام کردن بر ای خوردن غاز

نشخوار کردن: کنایه از تجزیه و تحلیل و بررسی کردن

سر دماغ آمدن : کنایه از سر حال و با نشاط شدن

گره فقط به دست خودت گشوده  خواهد شد : کنایه از حل مشکل

دست زدن : ( در اینجا) کنایه از خوردن

جان گرفتن: کنایه از نیرومند و توانا شدن

دستگیرش نشده بود : کنایه از نفهمیدن – متوجه موضوع نشدن

مهار شتر را به کدام جانب می خواهم بکشم: کنایه از مشخص کردن هدف و مقصود

نوش جان کردن: کنایه از خوردن / نونوار : کنایه از شیک و مرتب

دست به دامان شدن : کنایه از کمک و یاری طلبیدن

شکم ما جا ندارد : کنایه از زیاد خوردن

کاه از خودمان نیست کاهدان که از خودمان هست: کنایه از اختیار خوردن رااز دست ندادن، زیاده روی نکردن در خوردن، حد نگاه داشتن

دلی از عزا درآوریم: کنایه از خوب و کامل خوردن و بهره بردن

دهن باز : کنایه از تعجب و شگفتی

دستگیرم شد : کنایه از فهمیدن – متوجه و ملتفت شدن

خاطر جمع بودن : کنایه از اطمینان و اعتماد

از عهده برامدن : کنایه از توانایی انجام کار

در صرف کردن صیغه بلغت و اهتمام تمامی داشتند: کنایه از اینکه درخوردن بسیار تلاش می کردند ، پر خوری کردن

سر سوزن : کنایه از مقدار بسیار کم و ناچیز

چانه اش گرم شده:  کنایه از پر گویی ، زیاد حرف زدن

نوک جمع را چیده : کنایه از اینکه به دیگران اجازه صحبت نمی دهد ،در سخن گویی از همه سبقت گرفته .

بی چشم و رو: کنایه از بی شرم – بی حیا

همه گوش شده بودند و ایشان زبان: کنایه از اینکه همه سکوت کرده بودند و به دقت گوش م یدادند و ایشان فقط سخن می گفت.

 کباده چیزی را کشیدن:  ادعای چیزی داشتن، خواستار چیزی بودن

چین به صورت انداختن: کنایه از ناراحت شدن

کاسه . کوزه یکی شدن:  کنایه از خودمانی و صمیمی شدن

حقش را کف دستش می گذاشتم:

کنایه از مجازات کردن ، تنبیه نمودن

دلم می تپد : کنایه از اضطراب داشتن

شش دانگ : کنایه از کامل بودن

دامن از دست رفتن: کنایه از بی اختیار شدن

سرش توی حساب است : کنایه از حواس جمعی متوجه امور بودن

این یک دم را دیگر خوش نخواند: کنایه ازاینکه کار خوبی انجام نداد- کار شایسته ای نکرد.

تا خرخره خورده ام : کنایه از زیاد خوردن

سرم را از تنم جدا کنید : کنایه از اجبار کردن – کشتن و نابودی

دودل ماندن : کنایه از تردید و شک داشتن

چشم دوخته شدن : کنایه از خیره شدن – دقیق نگاه کردن

زیر بغلش را بگیرم : کنایه از کمک کردن – یاری رساندن

دست و پا کردن : کنایه از فراهم و آماده نمودن

به شکم آقای استاد می بستم : کنایه از نسبت دادن دروغ

دماغش نسوزد: کنایه از کنف شدن – شرمسار شدن

هم صدا شدن : کنایه از اتحاد و هم بستگی و هم نظر شدن

نظرات شما عزیزان:

shiva
ساعت9:38---10 دی 1391
vaghean merc

سراب
ساعت21:06---11 آذر 1391
عالي.......پاسخ:باتشكر

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: